ميخواهم پيش از تو بميرم
ترجمه: مجتبا پورمحسن
من
ميخواهم پيش از تو بميرم
تو فکر ميکني کسي که بعداً ميميرد
کسي را که قبلاً رفته است، پيدا ميکند؟
من اينطور فکر نميکنم.
بهتر است مرا بسوزاني
مرا در بخاري اتاقت بگذاري
در يک کوزه.
کوزه شيشهاي باشد
شفاف، شيشه سفيد
بنابراين ميتواني آن تو مرا ببيني...
فداکاريام را ميبيني:
از اينکه بخشي از زمين باشم، چشم ميپوشم
از اينکه گل باشم و بتوانم با تو باشم
چشم ميپوشم.
دارم پودر ميشوم
تا با تو زندگي کنم
بعداً، وقتي تو هم مردي
به شيشه من خواهي آمد
و ما با همديگر زندگي ميکنيم
خاکستر تو در خاکستر من،
تا اينکه نوعروسي بيمبالات
يا نوهاي بيوفا
ما را از آنجا بيرون بيندازد
اما ما
تا آن موقع
در هم ميآميزيم
آنقدر که
حتا در آشغالي که ما را در آن ميريزند
ذرات ما پهلو به پهلوي هم خواهند افتاد
با هم دست در خاک فرو خواهيم کرد.
و يک روز، اگر يک گل وحشي
از اين تکه از خاک تغذيه کند و شکوفه دهد
بالاي تنش، مشخصاً
دو گل خواهد بود:
يکي تو هستي
يکي منم.
من
هنوز به مرگ فکر نميکنم
بچهاي به دنيا خواهم آورد.
زندگي از من طغيان ميکند
خونم دارد به جوش ميآيد.
من زندگي خواهم کرد، اما زماني طولاني، خيلي طولاني
اما با تو.
مرگ هم مرا نميترساند
اما شيوه خاکسپاريمان
ناخوشايند است
تا وقتي که بميرم
فکر ميکنم بهتر خواهد شد.
اميدي هست که همين روزها از زندان بيرون بيايي؟
صدايي در من ميگويد:
شايد.
مرتبط: به عشقم در شب سال نو، شعري از نزار قباني